روزی استادی داروساز با شاگردش به مجادله پرداختند که چه کسی بهتر دارو درست می کند به همین دلیل مسابقه ای ترتیب دادند تا هر یک دارویی اختراع کنند . تا اینکه هردو رفتند تا دارویی بسازند هر دو خیلی فکر کردند ولی به جایی نرسیدند سر انجام شاگرد تصمیم گرفت کمی کاه و یونجه در هاون بریزد و تا پایان مسابقه هر روز سر و صدا ایجاد کند . روزی استاد که از جلو در شاگردش رد می شد . این سر و صدا نظرش را جلب کرد . نزدیک تر که رفت و از شکاف در دید که شاگردش با هاون چیزی درست می کند به همین دلیل دچار فشار و استرس شد و رفت شب و روز فکر کرد ولی به علت فشار و استرس نتوانست فکر کند و هر روز استاد می رفت و میدید که شاگرد بی وقفه کار می کند به همین دلیل بیشتر دچار استرس می شد که یک روز در اثر همین استرس و فشار روحی سکته کرد و در بستر بیماری افتاد وقتی شاگرد قضیه را فهمید به عیادت استاد رفت استاد در بستر مرگ از شاگردش پرسید تو چه دارویی ساخته ای ؟ شاگرد در جواب گفت : من هیچ نتوانستم بسازم و فقط کاه و یونجه را در هاون می کوبیدم تا تمرکز تو را خراب کنم .
استاد با شنیدن این سخن از رخت خواب بر خواست و گفت دوباره به مسابقه ادامه می دهد این دفعه استاد با ذهنی خالی از استرس توانست دارویی بسازد که شاگرد به شکست خود اعتراف کند.>>>>>>>>>>
عزیزان من برای اینکه در کارها موفق شوید باید به جای رقابت کردن و فشار وارد کردن به خود . فقط باید تنبلی را کنار بگذارید و با تمام وجود تلاش کنید و کار امروز را به فردا نگذارید .
:: بازدید از این مطلب : 101
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2